(( وصيتنامهءاسپهبدوندادبزرگ ))

                                                                                                                               اكنون كه دشمن بر كشور مقدس ما راه يافته و خاك پاك ما لگدكوب  سم ستوران بيگانه گرديده است من همهء دارائي خود را در اين غار پنهان ميكنم و جانشينان من وظيفه دارند هر يك به اندازهء قدرت خود بر ان بيفزايند تا زماني كه مردم ايران زمين متفق شده و در خود توانائي و ياراي مقابله با دشمن را ببينند انگاه كه پيشرو مردان ايران زمين ايراني پاك نژاد ونيكو خصالي باشد ميتواند از اين گنجينه بهره بر گيرد و در راه نابودي دشمن و بيرون كردن انها انرا مصرف كند

                                توضيحات

بايد عرض كنم  اين غار به احتمال غاري است كه اسپهبد شهريار پس از شكست از اسپهبد مازيار بزرگ و به هنگامي كه به عنوان سفير اسپهبد مازيار بزرگ به شهر بذ  يا شهر بابك اماده ميشد از ان هدايائي از جانب مازيار برد كه گوياي انست كه اسپهبد شهريار نيز از ان براي روزي كه ايراني پاكي براي ازادي ايران زمين به پا خيزد نگاهباني ميكردو در زمان اسپهبد مازيار بزرگ  به سبب شكست در جنگي بزرگ كه ميان لشگريان وي ومتحدان عربش با لشگريان مازيار كه ان لشگر به فرماندهي كل اسپهبد مازيار بزرگ و وفرماندهي نيروها كه بر عهدهء جواني به نام شاهين بود البته بايد ياداور شد كه در وهلهء نخست لشگر 10000 نفري اسپهبد مازيار در برابر لشگر 100000 نفري اسپهبد شهريار در حال شكست بود اما از انجا كه در طول تاريخ ايران لشگريان تپورستان از قدرتمندترين لشكريان ايران محسوب ميشدند  كه بطور نمونه لشكر ازاد مردان پارس كه در خدمت كورش بزرگ هخامنشي بودند مدت زمان زيادي مقاومت كردند و با وجود تعداد اندك و زخمهاي زيادي كه بر داشته بودند عربهاي سوسمارخوار زيادي را به هلاكت رساندند كه به فكر خودشان شهيد شدند در اين هنگام نيروهاي كمكي ديگري براي اسپهبد مازيار رسيد و انها نيز نيروهاي جنگلي بودند كه در خدمت بانو مهستي دختر اسپهبد شهريار و همسر اسپهبد هرمز  سردار بزرگ اسپهبد مازيار و مورد اعتماد ترين فرد براي اسپهبد مازيار كه خود ايشان دليل پيوستن بانو مهستي به جنگجويان ضد عرب تپورستان گرديدسپس اسپهبد شهريار شكست خورد و به دست دختر خودش بانو مهستي اسير شد بانو مهستي نيز با اين گمان كه اسپهبد مازيار بزرگ دستور قتل پدرش را ميدهد از بازگشت به امل خودداري كرد تا زماني كه اسپهبد هرمز در پي وي رفت و خبر بخشيده شدن پدرش به دستور اسپهبد مازيار بزرگ را به وي داد 

اما غاري ديگر نيز در نزديكي سوادكوه در منطقهء دواب  وجود دارد كه ميگويند در يكي از جنگها كه  اسپهبد مازيار بزرگ به همراه نيروهايش درجنگ شكست خوردند و درانجا مخفي شدند سوسمارخوارها  اين غار را يافتند اما چون ورود به ان با دادن تلفات بسيار زياد امكان داشت راه ديگري در پيش گرفتند و ان راه اين بود كه اب را بر لشگريان مازيار ببندندتا به سبب تشنگي زياد تسليم شوند اما پس از مدتي متوجه شدند كه لشگريان مازيار از راهي اب به دست مياورند و براي همين تسليم نميشوند بدين دليل انها شترهاي خود را براي چند روز تشنه گذاشتند و سپس انها را رها كردند تا راه را بيابند كه شتران چشمهء اب زير زميني اي را يافتند و پس از كشتن چندين شتر و ريختن خون انها در چشمه در واقع اب رابرلشكريان اسپهبد مازيار بزرگ بستند و به اين ترتيب پس از چند روز اسپهبد مازيار بزرگ و لشگريانش از غار خارج شده و با سوسمار خوارها وارد جنگ شدند اماعدهء كم انها در مقابل لشگريان صدها هزار نفري سوسمارخوارها تا غروب جنگيدند و شكست خوردند و سپس اسپهبد مازيار بزرگ به سبب انكه از زخمهاي زيادو خستگي تواني نداشت تا اخرين لحظه دست از پيكار نكشيد و....... و سر انجام در غروبي پست بزرگ مرد تپورستان در گذشت و جالب است بدانيد كه در گذشته مردم عقيده داشتند در تپورستان وقتي غروب افتاب رنگ سرخ به خود ميگيرد ان سرخي , سرخي خون مازيار است كه باقي مانده است و دليل اين گفته را اين ميدانستند كه تا  قبل از كشته شدن مازيار غروب تپورستان رنگ سرخ به خود نگرفته بود  

  ز شير شتر خوردن و سوسمار

عرب را به جائي رسيدست كار

كه تاج كياني كند ارزو 

تفو بر تو اي روزگار هي تفو

كارن 02/06/2564شاهنشاهي